آیلین اسماعیل پورآیلین اسماعیل پور، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 25 روز سن داره
راشینراشین، تا این لحظه: 6 سال و 1 ماه و 20 روز سن داره

آیلین و راشین، شمعهای روشنی بخش زندگیمون

اولین عروسی رفتن آیلین

دختر گلم! متاسفانه تا حالا قسمت نشده بود ببریمت عروسی و به همین خاطر وقتی عروسی سپیده جون دعوت شدیم، طوری برنامه ریزی کردیم که بتونیم بریم خوی و توی این مراسم شرکت کنیم. شب عروسی اولش یکم از زیاد بودن سر و صدا ناراحت بودی ولی بعدش از دیدن عروس خانم ذوق کردی و تا آخر شب خوشحال بودی.     روز بعد از عروسی هم با خاله پروانه یه تولد خیلی مجلل رفتی و کلی بهت خوش گذشته بود.   خوشبختانه این چند روزی که خوی بودیم هر روز عصرا، یه نم بارون میزد و هوا رو خیلی مطبوع میکرد و نمیدونی باغ رفتن توی اون هوا چه حالی میداد. ضمنا من عاشق این ژست گرفتنتم.     ب...
25 مرداد 1395

تولد بابا ایمان

آیلین جونم! برای تولد بابا ایمان، با هم رفتیم کیک خریدیم و کیکش رو تو هم انتخاب کردی و دوست داشتی که خودت دستت بگیری. ولی ازت خواهش کردم که اجازه بدی من بیارمش و تو هم رضایت دادی. وقتی سوار آسانسور خونمون شدیم، کیک رو ازم گرفتی و چشمتون روز بد نبینه، کیک از دستت افتاد و کلاً طرحش بهم ریخت. اولش یکم ناراحت شدی و معذرت خواهی کردی ولی بعدش دوباره به ذوق اومدی و تلفن رو برداشتی و به بابا ایمان زنگ زدی که چرا زودتر نمیایی، ما برات کیک تولد خریدیم. تا اینکه بابا اومد و مراسم تولد رو بجا آوردیم و برای شام هم رفتیم بیرون و بخاطر تو پیتزا خوردیم.   ...
18 مرداد 1395

نقاشیهای آیلین

دختر گلم! کم کم داره نقاشیهات به واقعیت نزدیک میشه و معنا پیدا میکنه و نمی تونم بگم که چقدر من از دیدن نقاشیهات ذوق میکنم و برای همه میفرستم. بیشتر از همه، از تفسیری که برای نقاشیهات میکنی، من کلی لذت میبرم.   نقاشی آدم برای مادر جون   بادبادک   درخت   آدم با قایق توی دریا   نقاشی هندونه برای مامان مهین   ...
18 مرداد 1395

سفرنامه کرمانشاه (4)

نفسم! صبح روز جمعه که آخرین روز سفرمون بود رفتیم بازار سنتی کرمانشاه و بازدیدی ازش کردیم.   بعد از بازار سنتی، از تکیه مالک دیدن کردیم که یه حیاط خیلی باصفا داشت با یک حوض خوشگل و طبق معمول اونجا مشغول آب بازی شدی. جالبه که یه آب پاش هم پیدا کرده بودی و به گلها آب میدادی. داخل تکیه هم یه منبر وجود داشت و تو هم سریع رفتی بالای منبر و شروع به خوندن شعر و سخنرانی کردی. سخنرانیت خیلی بامزه بود و برات فیلم گرفتم تا وقتی که بزرگتر شدی ببینیش.     دختر گلم! در آخرین مرحله مسافرتمون هم از بیستون دیدن کردیم که شامل مجسمه مرد هرکول و کتیبه بیستون بود و خوشبختانه اونجا ه...
4 مرداد 1395
1